هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دل‌باختگی خود سخن می‌گوید. او از رنج‌هایی که در راه عشق متحمل شده و از بی‌وفایی معشوق شکایت می‌کند. شاعر عشق را جدی می‌داند و آن را بازی نمی‌پندارد. او از معشوق می‌خواهد که با لطف و مهربانی با او رفتار کند و به او توجه نشان دهد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، برخی از عبارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۳۷۶

دلم غارتیدی ز بس ترک‌تازی
ز پایم فکندی ز بس دست یازی

گل و مل تو را خادمانند از آن شد
وفای گل و صحبت مل مجازی

مرا جان درافکند در جام عشقت
گمان برد کاین عشق کاری است بازی

هلاک تن شمع جان است اگرنه
نیاید ز موم این همه تن گدازی

منم زین دل پر نیاز اندر آتش
تو آبی به لطف ای نگارا به نازی

تو آنی که با من خلاف طبیعت
درآمیزی و کشتن من نسازی

مپرس از دلم کز چه‌ای چون کبوتر
بگو زلف راکز چه چون چنگ بازی

تو را چاکری گشت خاقانی آخر
خداوندیی کن به چاکر نوازی
وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.