۳۳۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۴ - دربارهٔ بیماری خود

عارضهٔ تازه بین که رخ به من آورد
درد کهن بارگیر خویشتن آورد

تب زده لرزم چو آفتاب همه شب
دور فلک بین که بر سرم چه فن آورد

تفته چو شمعم زبان سیاه چو شمعی
کز تف گریه گذار در لگن آورد

شمع نه دندانه گردد از شکن آخر
در تنم آسیب تب همان شکن آورد

برحذرم ز آتش اجل که بسوزد
کشت حیاتی که خوشه در دهن آورد

طعنهٔ بیمار پرس صعب‌تر از تب
کاین عرض از گنجه نیست از وطن آورد

آتش تب در زمین گنجه همه شب
در دم من آه آسمان شکن آورد

صدمهٔ آهم شنید مؤذن شب گفت
زلزلهٔ گنجه باز تاختن آورد

چرخ بدی می‌کند سزای حزن اوست
بخت چرا بر من این همه حزن آورد

ظلم نگر، تیغ راست عادت خون ریز
آبله بین کان نکال بر سفن آورد

در دل خاقانی ارچه آتش تب خاست
آب حیاتش نگر که در سخن آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۳ - تجدید مطلع
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۵ - در ستایش عز الدوله
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.