۳۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳ - قصیده

ای دل به سر مویی آزاد نخواهی شد
مویی شدی اندر غم، هم شاد نخواهی شد

در عافیت آبادت از رخنه درآمد غم
پس رخنه چنان گشتی کباد نخواهی شد

پولاد بسی دیدم کو آب شد از آتش
تو آب شدی زین پس پولاد نخواهی شد

ای غمزدهٔ خاکی کز آتش غم جوشی
آبی که جز از آتش بر باد نخواهی شد

تا داد همی جوئی رنجورتری مانا
کز خود شوی آسوده از داد نخواهی شد

تا چند کنی کوهی کورا نبود گوهر
در کندن کوه آخر فرهاد نخواهی شد

میدان ملامت را گر گوی شدی شاید
کایوان سلامت را بنیاد نخواهی شد

از مادر غم زادی آلودهٔ خون چون گل
با هیچ طرب چون مل هم‌زاد نخواهی شد

از ریزش اشک خون کوفه شدی از طوفان
روزی ز دل افروزی بغداد نخواهی شد

خواهی دم شاهی زن خواهی دم درویشی
کز غم به همه حالی آزاد نخواهی شد

خاقانی اگر عهدی یاد تو کند عالم
تو عهد کریمانی کز یاد نخواهی شد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲ - در رثاء زوجهٔ خود
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴ - در ستایش رکن الدین محمد بن عبد الرحمن طغان یزک
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.