هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از دست دادن یار و غم ناشی از آن را توصیف میکند. شاعر از از دست دادن عشق، امید و آرزوهایش سخن میگوید و احساس غم و اندوه عمیق خود را بیان میکند. او از ناامیدی و بیپناهی خود در برابر این فقدان صحبت میکند و به خواننده یادآوری میکند که زندگی زودگذر است و نباید به آن دل بست.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات غم و اندوه و از دست دادن ممکن است برای سنین پایینتر سنگین و نامناسب باشد.
شمارهٔ ۵۲ - در رثاء زوجهٔ خود
دیر خبر یافتی که یار تو گم شد
جام جم از دست اختیار تو گم شد
خیز دلا شمع برکن از تف سینه
آن مه نو جوی کز دیار تو گم شد
حاصل عمر تو بود یک ورق کام
آن ورق از دفتر شمار تو گم شد
نقش رخ آرزو به روی که بینی
کینهٔ آرزو نگار تو گم شد
از ره چشم و دهان به اشک و به ناله
راز برون ده که رازدار تو گم شد
چشم تو گر شد شکوفه بار سزد زانک
میوهٔ جان از شکوفهزار تو گم شد
چشم بد مردمت رسید که ناگاه
مردم چشم تو از کنار تو گم شد
نوبت شادی گذشت بر در امید
نوبت غم زن که غمگسار تو گم شد
هر بن مویت غمی و ناله کنان است
هر سر مویت که آه یار تو گم شد
زخم کنون یافتی ز درد هنوزت
نیست خبر کان طبیب کار تو گم شد
منت گیتی مبر به یک دو نفس عمر
کانکه ز عمر است یادگار تو گم شد
بار سبو چون کشی که آب تو بگذشت
بیم رصد چون بری که بار تو گم شد
خون خور خاقانیا مخور غم روزی
روز به شب کن که روزگار تو گم شد
جام جم از دست اختیار تو گم شد
خیز دلا شمع برکن از تف سینه
آن مه نو جوی کز دیار تو گم شد
حاصل عمر تو بود یک ورق کام
آن ورق از دفتر شمار تو گم شد
نقش رخ آرزو به روی که بینی
کینهٔ آرزو نگار تو گم شد
از ره چشم و دهان به اشک و به ناله
راز برون ده که رازدار تو گم شد
چشم تو گر شد شکوفه بار سزد زانک
میوهٔ جان از شکوفهزار تو گم شد
چشم بد مردمت رسید که ناگاه
مردم چشم تو از کنار تو گم شد
نوبت شادی گذشت بر در امید
نوبت غم زن که غمگسار تو گم شد
هر بن مویت غمی و ناله کنان است
هر سر مویت که آه یار تو گم شد
زخم کنون یافتی ز درد هنوزت
نیست خبر کان طبیب کار تو گم شد
منت گیتی مبر به یک دو نفس عمر
کانکه ز عمر است یادگار تو گم شد
بار سبو چون کشی که آب تو بگذشت
بیم رصد چون بری که بار تو گم شد
خون خور خاقانیا مخور غم روزی
روز به شب کن که روزگار تو گم شد
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۱ - قصیده
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۳ - قصیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.