هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و غم عشق سخن می‌گوید. شاعر از عشق خود به معشوق و تأثیرات عمیق این عشق بر زندگی خود می‌گوید. او از غم و اندوهی که عشق به همراه دارد و از دست دادن آرامش و عافیت در زندگی سخن می‌گوید. همچنین، شاعر به زیبایی‌های معشوق و تأثیر آن بر جهان اطراف اشاره می‌کند و از این که عشق او را به کام مرگ می‌کشاند، ابراز نگرانی می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و غم‌انگیز است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم ادبی کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر چالش‌برانگیز باشد.

غزل شمارهٔ ۷۸

عشقم این بار جهان بخواهد برد
برد نامم نشان بخواهد برد

در غمت با گران رکابی صبر
دل ز دستم عنان بخواهد برد

موج طوفان فتنهٔ تو نه دیر
عافیت از جهان بخواهد برد

نرگس چشم و سرو قامت تو
زینت بوستان بخواهد برد

رخ و دندان چو مه و پروینت
رونق آسمان بخواهد برد

با همه دل بگفته‌ام که مرا
غم عشق تو جان بخواهد برد

من خود اندر میانه می‌بینم
که زمان تا زمان بخواهد برد

چه کنم گو ببر گر او نبرد
روزگار از میان بخواهد برد

در بهار زمانه برگی نیست
که نه باد خزان بخواهد برد

انوری گر حریف نرد این است
ندبت رایگان بخواهد برد
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.