هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و هجران معشوق سخن میگوید. او از درد فراق و عشق سوزان خود میگوید و از زیبایی و جذابیت معشوق تعریف میکند. شاعر از عشق خود به معشوق و تأثیرات آن بر زندگی خود سخن میگوید و از اینکه هر روز بیشتر در این عشق غرق میشود، شکایت میکند.
رده سنی:
16+
این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده در شعر، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی ادبی دارد که معمولاً در سنین بالاتر وجود دارد.
غزل شمارهٔ ۹۴
از وصل تو آتش جگر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
سرگشتهٔ عالم هوای تو
هر روز ز عالم دگر خیزد
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
هر فردایی ز دی بتر خیزد
گویی به هلاک جانت برخیزم
برخاسته گیر از این چه برخیزد
هنگام قیام خاکپایت را
خورشید فلک به فرق سر خیزد
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
هر لحظه ز آستان در خیزد
ما را ز دهان تنگ شیرینت
زان چه که به تنگها شکر خیزد
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
روی چو زرست انوری را بس
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد
وز هجر تو نالهٔ سحر خیزد
سرگشتهٔ عالم هوای تو
هر روز ز عالم دگر خیزد
دیوانهٔ زلف و خستهٔ چشمت
هر فردایی ز دی بتر خیزد
گویی به هلاک جانت برخیزم
برخاسته گیر از این چه برخیزد
هنگام قیام خاکپایت را
خورشید فلک به فرق سر خیزد
مه چون سگ پاسبانت ار خواهی
هر لحظه ز آستان در خیزد
ما را ز دهان تنگ شیرینت
زان چه که به تنگها شکر خیزد
کانجا سخن زر به خروارست
وانجا سخنت ازین چه برخیزد
روی چو زرست انوری را بس
وز کیسهٔ او زر این قدر خیزد
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.