هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق نافرجام و درد دوری از معشوق سخن می‌گوید. او از صبر در برابر بیداد عشق و آرزوی وصال معشوق می‌گوید، اما به جای وصال، تنها خیال و یاد معشوق به او می‌رسد. شاعر از حسرت و غم عشق می‌نالد و آرزو می‌کند که حتی خاک درگاه معشوق به او برسد. او هر روز غمی از عشق می‌طلبد و امیدوار است که روزی فریادش به گوش معشوق برسد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و مفاهیم شعری کلاسیک نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۹۵

چون کسی نیست که از عشق تو فریاد رسد
چه کنم صبر کنم گر ز تو بیداد رسد

گر وصال تو به ما می‌نرسد ما و خیال
آرزو گر به گدایان نرسد یاد رسد

چه رسیدست به لاله ز رخت جز حسرت
حسرت آنست که بر سوسن آزاد رسد

خاک درگاه ترا سرمهٔ خود خواهم کرد
آری از خاک درت این قدرم باد رسد

از تو هر روز غمی می‌طلبم از پی آنک
سیری دینه به امروز چه فریاد رسد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.