۳۰۱ بار خوانده شده
دردم فزود و دست به درمان نمیرسد
صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
آنجا به پای عقل به جز جان نمیرسد
جان دادهام مگر که به جانان خود رسم
جانم برون شدست و به جانان نمیرسد
خوانی که خواجهٔ خرد از بهر جان نهاد
مهمان عقل بر سر آن خوان نمیرسد
گفتم به میزبان که مرا زلهای فرست
گفتا هنوز نقل به دربان نمیرسد
فتراک این سوار به تو کی رسد که خود
گردش هنوز بر سر سلطان نمیرسد
طوفان رسید در غمت و انوری هنوز
قسمت سرای نوح به طوفان نمیرسد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
صبرم رسید و هجر به پایان نمیرسد
در ظلمت نیاز بجهد سکندری
خضر طرب به چشمهٔ حیوان نمیرسد
برخوان از آنکه طعمهٔ جانست هیچ تن
آنجا به پای عقل به جز جان نمیرسد
جان دادهام مگر که به جانان خود رسم
جانم برون شدست و به جانان نمیرسد
خوانی که خواجهٔ خرد از بهر جان نهاد
مهمان عقل بر سر آن خوان نمیرسد
گفتم به میزبان که مرا زلهای فرست
گفتا هنوز نقل به دربان نمیرسد
فتراک این سوار به تو کی رسد که خود
گردش هنوز بر سر سلطان نمیرسد
طوفان رسید در غمت و انوری هنوز
قسمت سرای نوح به طوفان نمیرسد
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.