هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد و رنج عشق و غم سخن می‌گوید. او بیان می‌کند که عشق و غم باعث شده‌اند تا او از دنیا و لذت‌های آن دور شود و تنها به فکر معشوق باشد. شاعر از زمانه و مشکلات آن نیز شکایت می‌کند و می‌گوید که در برابر عشق و غم، توانایی مقاومت ندارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی ممکن است برای گروه‌های سنی پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۹

جانا دلم از غمت به جان آمد
جانم ز تو بر سر جهان آمد

از دولت این جهان دلی بودم
آن نیز به دولتت گران آمد

آری همه دولتی گران آید
چون پای غم تو در میان آمد

در راه تو کارها بنامیزد
چونان که بخواستم چنان آمد

در حجرهٔ دل خیال تو بنشست
چون عشق تو در میان جان آمد

جان بر در دل به درد می‌گوید
دستوری هست در توان آمد

از دست زمانه داستان گشتم
چون پای دلم در آستان آمد

گفتم که تو از زمانه به باشی
خود هر دو نواله استخوان آمد

یکباره سپر بر انوری مفکن
با او همه وقت بر توان آمد
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.