هوش مصنوعی: این شعر از عشق و رنج‌های ناشی از آن سخن می‌گوید. شاعر از عشق بی‌وفا و جفاهای معشوق شکایت می‌کند و از این که عشق، عقل را به بازی می‌گیرد و او را به خاک سیاه می‌نشاند. شاعر همچنین از فقر و نداری خود می‌گوید و این که معشوق به جای طلا، جان او را می‌خواهد. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که عشق او را به خاک سیاه می‌نشاند و با این حال، همچنان به عشق وفادار است.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعاتی مانند رنج عشق و جفای معشوق نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۱۲۸

دل به عشقش رخ به خون تر می‌کند
جان ز جورش خاک بر سر می‌کند

می‌خورد خون دل و دل عشوهاش
می‌خورد چون نوش و باور می‌کند

گرچه پیش از وعده سوگندان خورد
آنهم از پیشم فرا تر می‌کند

گفتمش بس می‌کند چشمت جفا
گفت نیکو می‌کند گر می‌کند

عقل را چشم خوشش در نرد عشق
می‌دهد شش ضرب و ششدر می‌کند

زانکه تا دست سیاهش برنهند
زلفش اکنون دست هم در می‌کند

زر ندارم لاجرم بی‌موجبی
هر زمانم عیب دیگر می‌کند

گفت زر گفتم که جان، گفتا که خه
الحق این نقدم توانگر می‌کند

گفتم آخر جان به از زر گفت نه
لاجرم کار تو چون زر می‌کند

چون کنی خاکش همی بوس انوری
گرچه با خاکت برابر می‌کند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.