هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد فراق یار سخن می‌گوید. او از بی‌خبری یار از حال خود و رنج‌هایی که تحمل کرده، شکایت می‌کند. شاعر آرزو می‌کند که کسی یار را از این واقعه آگاه کند و از رفتارهای عشوه‌گرانه و گریاندن‌های طولانی یار گلایه می‌کند. در نهایت، شاعر از یار می‌خواهد که پیش از آن‌که او را کم‌انگارد، به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۶۱

هیچ دانی که سر صحبت ما دارد یار
سر پیوند چو من باز فرود آرد یار

کاشکی هیچ‌کسی زو خبری می‌دهدی
تا از این واقعه خود هیچ خبر دارد یار

تو ببینی که مرا عشوه دهان خنداخند
سالها زار بگریاند و بگذارد یار

یارت ار جو کند خود چکند چون به عتاب
خون بریزد که همی موی نیازارد یار

انوری جان جهان گیر و کم انگار دلی
پیش از آن کت به همین روز کم انگارد یار
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۵
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.