هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از غربت و دوری از معشوق سخن میگوید. شاعر از بیتوجهی و بیخبری معشوق شکایت میکند و بیان میکند که در غربت، ارزش و قدر او شناخته نمیشود. همچنین، او از زیبایی بینظیر معشوق و تأثیر آن بر جهان اطراف سخن میگوید و اشاره میکند که هر کس از جام وصال معشوق بنوشد، تا زنده است هشیار نخواهد بود.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و مفاهیم پیچیدهی شعری نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد.
غزل شمارهٔ ۱۷۳
جانا به غریبستان چندین بنماند کس
باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد
گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد
در پیش سواران خر هرگز بنراند کس
هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد
تا زنده بود او را هشیار نخواند کس
باز آی که در غربت قدر تو نداند کس
صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد
گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس
در پیش رخ خوبت خورشید نیفروزد
در پیش سواران خر هرگز بنراند کس
هر کو ز می وصلت یک جام بیاشامد
تا زنده بود او را هشیار نخواند کس
وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۴
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۷۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.