هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و اشتیاق خود به معشوق سخن می‌گوید. او از انتظار طولانی برای دیدار معشوق، خاطراتی که از او در ذهن و چشمش باقی مانده، و آرزوهایش برای بوسیدن لب‌های معشوق صحبت می‌کند. همچنین، شاعر از ناامیدی‌ها و مشکلاتی که در زندگی با آن‌ها مواجه شده، سخن می‌گوید و از این که کارهایش به نتیجه نمی‌رسد، تعجب می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و رنج نیاز به تجربه و بلوغ ذهنی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۱۹۸

بیا که با سر زلف تو کارها دارم
ز عشق روی تو در سر خمارها دارم

بیا که چون تو بیایی به وقت دیدن تو
ز دیدگان قدمت را نثارها دارم

بیا که بی‌رخ گلرنگ و زلف گل بویت
شکسته در دل و در دیده خارها دارم

بیا که در پس زانو ز چند روز فراق
هزار ساله فزون انتظارها دارم

چو آمدی مرو از نزد من که در همه عمر
به بوسه با لب لعلت شمارها دارم

نه جور بخت من و روزگار محنت تو
ذخیره‌های بسی روزگارها دارم

مرا ز یاد مبر آن مبین که در رخ و چشم
ز گوش و گردن تو یادگارها دارم

خطاست اینکه همی گویم این طمع نکنم
که دست‌برد طمع چند بارها دارم

قرارهای مرا با تو رنگ و بویی نیست
که با زمانهٔ اینها قرارها دارم

زکار خویش تعجب همی کنم یارب
چو ناردان فروبسته کارها دارم
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.