هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از غم و درد هجران معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که از خود بی‌خبر شده و جز غم معشوق چیزی ندارد. او از فراق و دوری معشوق رنج می‌برد و امید به وصال را از دست داده است. شاعر با بیان احساسات عمیق خود، از بی‌قراری و بی‌تابی در فراق معشوق می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و رنج عاشقانه و هجران ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و نامناسب باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۴

داری خبر که در غمت از خود خبر ندارم
وز تو به جز غم تو نصیبی دگر ندارم

هستم به خاک‌پای و به جان و سرت به حالی
کامروز در غم تو سر پای و سر ندارم

منمای درد هجر از این بیشتر که دانی
از حد گذشت و طاقت ازین بیشتر ندارم

دردا که بر امید وصال تو در فراقت
از من اثر نماند و ز وصلت اثر ندارم

ای جان و دل ببرده و در پرده خوش نشسته
هان تا ز روی راز نهان پرده برندارم

اشک چو سیم دارم و روی چو زر ازین غم
کاندر خور جمال و رخت سیم و زر ندارم

دارم ز غم هزار جگر خون و انوری را
شب نیست تا به خون جگر دیده تر ندارم
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلاتن
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.