هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از آرزوی دیدار معشوق و رنج هجران می‌گوید. او از درد دل با معشوق و ناتوانی در تحمل دوری سخن می‌گوید و امیدوار است روزی به وصال برسد. در عین حال، اظهار می‌کند که اگر این آرزو برآورده نشود، دیگر تاب ماندن نخواهد داشت.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۱۶

ای آرزوی جانم در آرزوی آنم
کز هجر یک شکایت در گوش وصل خوانم

دانی چگونه باشم در محنتی چنینم
زان پس که دیده باشی در دولتی چنانم

با دل به درد گفتم کاخر مرا نگویی
کان خوشدلی کجا شد دل گفت می‌ندانم

آری گرت بیابم روزی به کام یابم
ورنه چنانکه باشد زین روز درنمانم

گه‌گه به آب دیده خرسند کردمی دل
کار آن‌چنان شد اکنون آن هم نمی‌توانم

من این همه ندانم دانم که می‌برآید
جانم ز آرزویت، ای آرزوی جانم
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.