هوش مصنوعی: شاعر در این متن بیان می‌کند که عشق و خدمت به معشوق برای او از جان و دل ارزشمندتر است. او از هرگونه وجود مادی و خصومت دوری می‌کند و تنها به خلوت با معشوق و دوری از دیگران علاقه‌مند است. شاعر وجود جان و دل را مانعی برای رسیدن به معشوق می‌داند و ترجیح می‌دهد از هرگونه تشریفات و زحمت دیگران دوری کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. مفاهیمی مانند فداکاری در عشق، دوری از مادیات و جستجوی معنویت، برای نوجوانان و بزرگسالان قابل درک‌تر است.

غزل شمارهٔ ۲۳۶

دل بدادیم و جان نمی‌خواهیم
خلوتی جز نهان نمی‌خواهیم

از نهانی که هست خلوت ما
پای دل در میان نمی‌خواهیم

خدمت تو مرا ز جان بیش است
شاید ار زان‌که جان نمی‌خواهیم

هستی جان و دل خصومت ماست
هستی هر دوان نمی‌خواهیم

با تو بوی وجود جان نه خوشست
لقمه بر استخوان نمی‌خواهیم

من و معشوقه و بر این مفزای
زحمت دیگران نمی‌خواهیم

گر بود شیشه‌ای نباشد بد
مطربی قلتبان نمی‌خواهیم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.