هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و دوری از معشوق سخن می‌گوید و از بی‌ثمری تلاش‌های خود در جستجوی آرامش و وصال شکایت می‌کند. او از بیم و امید و حرص به عنوان همراهان خود در این راه یاد می‌کند و از تشنگی و بی‌قراری خود می‌گوید. در نهایت، شاعر به این نتیجه می‌رسد که زمان آن رسیده است تا از این وضعیت رهایی یابد.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، بیان احساسات شدید و درد فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۳۷

درمان دل خود از که جویم
افسانهٔ خویش با که گویم

تخمی که نروید آن چه کارم
چیزی که نیابم آن چه جویم

آورد فراق زردرویی
دور از رخت ای صنم به رویم

ای یوسف عصر بی‌رخ تو
بیت‌الاحزان شدست کویم

اندر ره حرص با دو همراه
چون بیم و امید چند پویم

من تشنه بر آن لبم وگر چند
بر چهره همی رود دو جویم

بی‌سنگ شدم ز فرقت آری
وقتست اگرنه سنگ و رویم
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.