هوش مصنوعی:
این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و ستایش معشوق سخن میگوید. او از غم و دلتنگی خود میگوید و از معشوق میخواهد که رویی به او نشان دهد و دلش را از غم پاک کند. شاعر معشوق را با خورشید مقایسه میکند و بیان میکند که در برابر او جز بندگی کاری ندارد. او از تکبر معشوق میپرسد و از او میخواهد که شبی را با او بگذراند و از زیبایی و جذابیت او لذت ببرد. در نهایت، شاعر معشوق را تحسین میکند و اعلام میکند که دلش را به او داده است.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کمسنوسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از واژگان و مفاهیم شعری قدیمی ممکن است برای گروههای سنی پایینتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۱
هم مصلحت نبینی رویی به ما نمودن
زایینهٔ دل ما زنگار غم زدودن
زانجا که روی کارست خورشید آسمان را
با روی تو چه رویست جز بندگی نمودن
بر چیست این تکبر وین را همی چه خوانند
آخر دلت نگیرد زین خویشتن ستودن
در دولت تو آخر ما را شبی بباید
زلف کژت بسودن قول خوشت شنودن
احسنت والله الحق داری رخان زیبا
کردم ترا مسلم در جمله دل ربودن
گفتی که خون و جانت ما را مباح باشد
فرمان تراست آری نتوان برین فزودن
زایینهٔ دل ما زنگار غم زدودن
زانجا که روی کارست خورشید آسمان را
با روی تو چه رویست جز بندگی نمودن
بر چیست این تکبر وین را همی چه خوانند
آخر دلت نگیرد زین خویشتن ستودن
در دولت تو آخر ما را شبی بباید
زلف کژت بسودن قول خوشت شنودن
احسنت والله الحق داری رخان زیبا
کردم ترا مسلم در جمله دل ربودن
گفتی که خون و جانت ما را مباح باشد
فرمان تراست آری نتوان برین فزودن
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.