هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و سرگشتگی خود سخن می‌گوید. او از دوری معشوق و حیرانی خود در این راه می‌نالد و بیان می‌کند که با وجود دوری، هنوز به عشق و پیمان قدیمی خود وفادار است. او از بوی زلف معشوق و درمان دردهایش توسط لب‌های او یاد می‌کند و در نهایت، خود را سرگردان و حیران در این عشق می‌داند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی شعری ممکن است برای سنین پایین‌تر قابل درک نباشد.

غزل شمارهٔ ۴

قراری چون ندارد جانم اینجا
دل خود را چه می‌رنجانم اینجا؟

سر عاشق کله‌داری نداند
بنه کفشی، که من مهمانم اینجا

مرا گفتی: کز آنجا آگهی چیست؟
چه می‌پرسی، که من حیرانم اینجا

نه او پنهان شد از چشمم، که من نیز
ز چشم مدعی پنهانم اینجا

اگر بتوان حدیثی گوی از آن روی
که من بی‌روی او نتوانم اینجا

نگارینی که سرگرداند از من
نگردانی، که سرگردانم اینجا

مرا با دوست پیمانی قدیمست
بدان پیوند و آن پیمانم اینجا

ز زلفش برد ما غم هست بویی
چنین زنده به بوی آنم اینجا

به درد اوحدی دلشاد گشتم
که آن لب می‌کند درمانم اینجا
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.