هوش مصنوعی:
در این متن، داستانی از جنگ و پیروزی یک پادشاه (احتمالاً اردشیر) روایت میشود. پس از نبرد سخت و کشته شدن بسیاری از دشمنان، پادشاه به سپاهیانش پاداش میدهد و به شهر بازمیگردد. او سپس به آمادهسازی برای نبرد بعدی میپردازد و سپاهیانش را تشویق به استراحت و تجدید قوا میکند. در پایان، پادشاه به فکر نبردهای آینده است.
رده سنی:
14+
این متن شامل توصیفاتی از جنگ و خشونت است که ممکن است برای کودکان مناسب نباشد. همچنین، مفاهیم تاریخی و ادبی آن برای درک بهتر نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد که معمولاً در نوجوانان و بزرگسالان یافت میشود.
بخش ۱۴
چو خورشید شد زرد لشکر براند
کسی را که نابردنی بد بماند
چو شب نیم بگذشت و تاریک شد
جهاندار با کرد نزدیک شد
همه دشت زیشان پر از خفته دید
یکایک دل لشکر آشفته دید
چو آمد سپهبد به بالین کرد
عنان بارهٔ تیزتگ را سپرد
برآهخت شمشیر و اندرنهاد
گیا را ز خون بر سر افسر نهاد
همه دشت زیشان سر و دست شد
ز انبوه کشته زمین گست شد
بیاندازه زیشان گرفتار شد
سترگی و نابخردی خوار شد
همه بومهاشان به تاراج داد
سپه را همه بدره و تاج داد
چنان شد که دینار بر سر به تشت
اگر پیر مردی ببردی به دشت
به دینار او کس نکردی نگاه
ز نیکاختر و بخت وز داد شاه
ز مردی نکردی بدان جنگ فخر
گرازان بیامد به شهر صطخر
بفرمود کاسپان به نیرو کنید
سلیح سواران بیآهو کنید
چو آسوده گردید یکسر به بزم
که زود آید اندیشهٔ روز رزم
دلیران به خوردن نهادند سر
چو آسوده شد کردگاه و کمر
پراندیشهٔ رزم شد اردشیر
چو این داستان بشنوی یادگیر
کسی را که نابردنی بد بماند
چو شب نیم بگذشت و تاریک شد
جهاندار با کرد نزدیک شد
همه دشت زیشان پر از خفته دید
یکایک دل لشکر آشفته دید
چو آمد سپهبد به بالین کرد
عنان بارهٔ تیزتگ را سپرد
برآهخت شمشیر و اندرنهاد
گیا را ز خون بر سر افسر نهاد
همه دشت زیشان سر و دست شد
ز انبوه کشته زمین گست شد
بیاندازه زیشان گرفتار شد
سترگی و نابخردی خوار شد
همه بومهاشان به تاراج داد
سپه را همه بدره و تاج داد
چنان شد که دینار بر سر به تشت
اگر پیر مردی ببردی به دشت
به دینار او کس نکردی نگاه
ز نیکاختر و بخت وز داد شاه
ز مردی نکردی بدان جنگ فخر
گرازان بیامد به شهر صطخر
بفرمود کاسپان به نیرو کنید
سلیح سواران بیآهو کنید
چو آسوده گردید یکسر به بزم
که زود آید اندیشهٔ روز رزم
دلیران به خوردن نهادند سر
چو آسوده شد کردگاه و کمر
پراندیشهٔ رزم شد اردشیر
چو این داستان بشنوی یادگیر
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:بخش ۱۳
گوهر بعدی:بخش ۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.