هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد ناشی از جدایی سخن می‌گوید. او از دیدن معشوق در هر بامداد مانند آفتاب لذت می‌برد، اما بی‌تو بودنش را مانند بی‌خوابی توصیف می‌کند. شاعر از گم شدن دلش در زلف معشوق و سؤالات بی‌پاسخ درونش می‌گوید. او زیبایی معشوق را به بهشت تشبیه می‌کند، اما درد عشق را مانند عذاب می‌داند. اشک‌هایش مانند دیگ جوشان است و عشقش آتشی زیر آب. شاعر از تأثیر اشک‌هایش بر دل دیگران و مستی چشم معشوق و خرابی دل خود می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از تشبیهات و استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۵۲

هر بامداد روی تو دیدن چو آفتاب
ما را رسد، که بی‌تو ندیدیم روی خواب

ما را دلیست گمشده در چین زلف تو
اکنون که حال با تو بگفتیم، بازیاب

باریک تر ز موی سؤالیست در دلم
شیرین‌تر از لب تو نگوید کسی جواب

رویت ز روشنی چو بهشتست و من ز درد
در وی به حیرتم که: بهشتست یا عذاب؟

چشمم ز آب گریه به جوشست همچو دیگ
عشق آتشی همی کند آهسته زیر آب

هر دل که دید آب دو چشمم کباب شد
برآب دیده‌ای، که دل کس شود کباب؟

جز یک شراب هر دو نخوردیم، پس چرا
چشم تو مست گشت و دل اوحدی خراب؟
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.