هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و هجران معشوق خود می‌گوید و از او می‌خواهد که یا خود را بپوشاند یا از خانه بیرون نرود تا دیگران را فریفته نکند. او از رنج هجران و عشق خود سخن می‌گوید و از معشوق می‌خواهد که به او رحم کند. شاعر همچنین بیان می‌کند که بدون حضور معشوق، زندگی برایش تاریک و بی‌معناست.
رده سنی: 15+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۵۳

یا بپوش آن روی زیبا در نقاب
یا دگر بیرون مرو چون آفتاب

بند کن زلف جهان آشوب را
گر نمی‌خواهی جهانی را خراب

رنج من زان چشم خواب‌آلود تست
چون کنم، کندر نمی‌آید ز خواب؟

زلف را وقتی اگر تابی دهی
آن تو دانی، روی را از من متاب

من که خود میمیرم از هجران تو
بر هلاک من چه می‌جویی شتاب؟

تا نرفتی در نیامد تیره شب
تا نیایی بر نیاید آفتاب

حال هجران تو من دانم، که من
سینه‌ای دارم پر از آتش کباب

عاشقم، روزی بر آویزم بتو
تشنه‌ام، خود را در اندازم به آب

اوحدی کامروز هجران تو دید
ایزدش فردا نفرماید عذاب
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.