۳۷۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶

بت خورشید رخ من به گذارست امشب
شب روان را رخ او مشعله دارست امشب

خاک مشکست و زمین عنبر و دیوار عبیر
باد گل بوی و هوا غالیه بارست امشب

دیدهٔ آن که نمی‌خفت و سعادت می‌جست
گو: نگه کن، که سعادت بگذارست امشب

آن بهشتی، که ترا وعده به فردا دادند
همه در حلقهٔ آن زلف چو مارست امشب

گل این باغچه بی‌خار نباشد فردا
گل بچینید، که بی‌زحمت خارست امشب

عید را قدر نباشد بر شبهای چنین
روز نوروز خود اندر چه شمارست امشب؟

تا قبولت نکند یار نیابی اقبال
مقبل آنست که در صحبت یارست امشب

ماهرویی که ز ما پرده همی کرد و حجاب
پرده از روی بر انداخت که: بارست امشب

دوست حاضر شده ناخوانده و دشمن غایب
اوحدی، پرورش روح چه کارست امشب؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.