هوش مصنوعی: این شعر از عشق و وفاداری سخن می‌گوید، با اشاره به زیبایی معشوق و درد و رنج عاشق. شاعر از جدایی و دوری معشوق شکایت می‌کند، اما تأکید می‌کند که عشق او همچنان پابرجاست. او عشق را بی‌خطا می‌داند و معتقد است عاشقان همواره در جستجوی آرزوهای خود هستند. در نهایت، شاعر بیان می‌کند که عشق بدون رنج ممکن نیست و حتی معشوق نیز از بلاها در امان نیست.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند رنج عشق و جدایی نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۸۲

کار ما امروز زان رخ با نواست
شکر ایزد کان مخالف گشت راست

گر چه یک چند از وفاداری بجست
هم چنان وقت وفا داری بجاست

عارض او در خم زلف چو مار
آرزویی در دهان اژدهاست

عیب نتوان کرد اگر روزی دو، دوست
روی میپیچد، که دشمن در قفاست

نام او بیگانه قاصد کرده‌ام
ورنه می‌دانم که با جان آشناست

یک دم از دستش نمی‌دانیم داد
گر چه دستش دایم اندر خون ماست

آنکه او را دور کرد از من چه کرد؟
چون ز مهر او سر مویی نکاست

عشقبازی را خطا نتوان شمرد
عاشقان را کام دل جستن خطاست

رغبت بوس و تمنای کنار
شهرتست، این عشق ورزیدن جداست

اوحدی، گر کشته گردی در غمش
سهل باشد، چون غم او خون بهاست

عشق خوبان بی‌بلا هرگز که دید؟
خوب نیز از حق خویش اندر بلاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.