۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۲

انجمن شهر ملای گلست
باده بیاور، که صلای گلست

نالهٔ مرغان سحرخوان به صبح
از سر عشقت، نه برای گلست

بر رخ خوبان جهان خط کشید
سبزه، که خاک کف پای گلست

باغ، که او خاک معنبر کند
سنبل او خواجه سرای گلست

پیرهن یوسف مصری، که شهر
پرصفت اوست، قبای گلست

سر به در دوست نهادند خلق
در همه سرها چو هوای گلست

اوحدی، اینها همه گفتی، ولی
با رخ آن ماه چه جای گلست؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.