هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن می‌گوید و احساس خجالت و شرمندگی خود را در برابر جمال و کمال او بیان می‌کند. شاعر از زبان، دل، دیده و حتی طبیعت (مانند غنچه و ارغوان) سخن می‌گوید که همه در برابر زیبایی معشوق خجل و شرمنده‌اند. او از صبا (باد) می‌خواهد تا عذرخواهی او را به معشوق برساند و از قلم می‌خواهد تا شرح حالش را بنویسد.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۱

هم ز وصف لبت زبان خجلست
هم ز زلف تو مشک و بان خجلست

تا دهان و رخ ترا دیدند
غنچه دل تنگ و ارغوان خجلست

دل به جان از رخ تو بویی خواست
سالها رفت و همچنان خجلست

دیده را با رخ تو کاری رفت
دل بیچاره در میان خجلست

عذر مهمانم، ای صبا، تو بخواه
که تو دانی که: میزبان خجلست

ای قلم، شرح حال من بنویس
که ز بی خدمتی زبان خجلست

اوحدی کی به پیشگاه رسد؟
آنکه از خاک آستان خجلست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.