هوش مصنوعی: این شعر از اوحدی مراغه‌ای، شاعر ایرانی، بیانگر حالات عاشقانه و مستی ناشی از عشق است. شاعر از دل و دیده و تن بی‌قرار خود سخن می‌گوید و از تلخی‌های زندگی و هجران معشوق شکایت می‌کند. او آرزو می‌کند که شبی را در کنار معشوق بگذراند و از درد هجر و رنج خمارش بگوید. شاعر همچنین از مستی و عشق به عنوان تنها کار ارزشمند در زندگی یاد می‌کند و از زاهدان و مسجد دوری می‌جوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از مفاهیم مستی و عشق ممکن است نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۱۰۴

دل مست و دیده مست و تن بی‌قرار مست
جانی زبون چه چاره کند با سه چار مست؟

تلخست کام ما ز ستیز تو، ای فلک
ما را شبی بر آن لب شیرین گمار، مست

یک شب صبح کرده بنالم بر آسمان
با سوز دل ز دست تو، ای روزگار، مست

ای باد صبح، راز دل لاله عرضه دار
روزی که باشد آن بت سوسن عذار مست

از درد هجر و رنج خمارش خبر دهم
گر در شوم شبی به شبستان یار مست

سر در سرش کنم به وفا، گر به خلوتی
در چنگم اوفتد سر زلف نگار، مست

لب برنگیرم از لب یار کناره گیر
گر گیرمش به کام دل اندر کنار، مست

یکسو نهم رعونت و در پایش اوفتم
روزی اگر ببینمش اندر کنار، مست

می‌خانه هست، از آن چه تفاوت که زاهدان
ما را به خانقاه ندادند بار مست؟

ما را تو پنج بار به مسجد کجا بری؟
اکنون که می‌شویم به روزی سه بار مست

از ما مدار چشم سلامت، که در جهان
جز بهر کار عشق نیاید به کار مست

ای اوحدی، گرت هوس جنگ و فتنه نیست
ما رای به کوی لاله‌رخان در می‌آرمست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.