۳۳۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۰۵

روی تو، که قبلهٔ جهانست
از دیدهٔ من چرا نهانست؟

جایی به جز از درت ندارم
گر درنگری، بجای آنست

در دل زده‌ای تو آتش عشق
وین آه، که می‌زنم، دخانست

دل یاد تو در ضمیر دارد
آن نیست که بر سر زبانست

این سر، که به عاشقی سبک شد
بی‌روی تو بر تنم گرانست

وصل تو بدین ودل خریدم
گر سود کنیم و گر زیانست

یک بوسه اگر به جان فروشی
منت می‌نه، که رایگانست

با من تن لاغر و دل تنگ
از عشق تو کمترین نشانست

مار را ز غم تو اوحدی وار
جان بر کف و خرقه در میانست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.