هوش مصنوعی: این متن شعری است که از درد عشق و ناکامی در عشق سخن می‌گوید. شاعر از ناتوانی طبیب در درمان درد دلش، ناشناخته ماندن راز دلش، و بی‌وفایی یارش شکایت می‌کند. او از سرنوشت شورانگیز خود و ناتوانی منجمان در پیش‌بینی آن می‌گوید و از غرق شدن در عشق و ناشناخته ماندن ماهیت آن ابراز ناراحتی می‌کند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان احساسات پیچیده و ناکامی‌های عاطفی نیاز به بلوغ فکری و تجربه بیشتری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۷

درد دلم را طبیب چاره ندانست
مرهم این ریش پاره پاره ندانست

راز دلم را به صبر، گفت: بپوشان
حال دل غرقه از کناره ندانست

طالع من خود چه شور بود؟ که هرگز
هیچ منجم در آن ستاره ندانست

یار به یک بار میل سوی جفا کرد
حق وفای هزار باره ندانست

برد گمانی که: ما به عشق اسیریم
این که چه نامیم یا چه کاره؟ ندانست

خال بنا گوش اوز گوشه نشینان
برد چنان دل، که گوشواره ندانست

قافلهٔ عقل را به ساعد سیمین
راه ز جایی بزد که باره ندانست

دوش به خونی گریستم، که ز موجش
عقل به اندیشها گذاره ندانست

سختی ازان دید، اوحدی، که به اول
قاعدهٔ آن دل چو خاره ندانست
وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن فع (منسرح مثمن مطوی منحور)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.