هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و زیبایی یوسف و زلیخا سخن می‌گوید و به توصیف عشق و رنج‌های آن می‌پردازد. شاعر از مخاطب می‌خواهد که به دنبال عشق حقیقی برود و از ظواهر فریبنده دوری کند. همچنین، او تأکید می‌کند که عشق واقعی ارزش تحمل رنج‌ها را دارد و نباید به دنبال آبرو و ظواهر دنیوی بود.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم پیچیده‌ی ادبیات کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۰۶

حسن خوبان عزیز چندانست
که رخ یوسفم به زندانست

باش، تا او به تخت مصر آید
که بخندد لبی که خندانست

بگذارد ز دل زلیخا را
گر چه مانند سنگ و سندانست

گر چه باشد به شهر او راهت
مرو آنجا، که شهر بندانست

آن یکی را، که وصف می‌گویم
گر ببینی هزار چندانست

یاد آن زلف و یاد آن رخسار
داروی جان دردمندانست

طلب او ز ما کنید، که او
بعد ازین همنشین رندانست

مپسند آبروی خویش، که دوست
دشمن خویشتن پسندانست

از لب دیگری حدیث مگوی
کاوحدی را لبش بد ندانست
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.