هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد عشق و ناامیدی از یافتن همدلی سخن می‌گوید. او از بی‌توجهی معشوق و بی‌وفایی دنیا شکایت می‌کند و از این که هیچ‌کس درد او را درک نمی‌کند، ناراحت است. شاعر همچنین از واعظی یاد می‌کند که از او می‌خواهد دلش را به سخن او بسپارد، اما شاعر معتقد است که دلش دیگر توانایی این کار را ندارد.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند ناامیدی و غم ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین باشد.

غزل شمارهٔ ۱۸۰

حال دل پیش که گویم؟ که دل ریش ندارد
کیست در عشق تو کو غصه ز من بیش ندارد

دوش گفتی که: فلان از سر تیغم نبرد جان
بزن و مرد مخوانش که سری پیش ندارد

سر درویش فدا شد به وفا در قدم تو
پادشه‌زادهٔ ما را سر درویش ندارد

قد او تیر بلا، غمزهٔ او ناوک فتنه
یارب، این ترک چه تیریست که در کیش ندارد؟

واعظ شهر مرا گفت که: دل با سخنم ده
چون دهد دل بتو بیچاره؟ که باخویش ندارد

همچو نارم بکفید از غم سیب ز نخش دل
دل مخوانش تو، که او عقل به اندیش ندارد

اوحدی را چو تو باشی، چه غم از جور رقیبان؟
زانکه از تیغ نترسیده غم از نیش ندارد
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۷۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.