۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۱

وجود حقیقت نشانی ندارد
رموز طریقت بیانی ندارد

به صحرای معنی گذر، تا ببینی
بهاری که بیم خزانی ندارد

جمال حقیقت کسی دیده باشد
که در باز گفتن زبانی ندارد

درین دانه مرغی تواند رسیدن
که جز نیستی آشیانی ندارد

تنی را، که در دل نباشد غم او
رها کن حدیثش، که جانی ندارد

به چیزی توان برد چیزی که این جا
به نانی نیرزد، که نانی ندارد

بگفت اوحدی هر چه دانست با تو
گرش باز یابی زیانی ندارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.