۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۸۳

نیشکر آن روز دل ز بند بر آرد
کو چو لبت پسته‌ای به قند بر آرد

صید چو آن زلف چون کمند ببیند
پیش رود، سر به آن کمند برآرد

بر چمن و سبزه آفتی مرسادش
باغ، که سروی چنین بلند بر آرد

پیش من آن خاک پر ز لعل، که روزی
گرد خود از نعل آن سمند بر آرد

سینه سپند تو گشت و آتش سودا
تا به کجا بوی این سپند بر آرد؟

بر دل ریشم، شبی که دیده بگرید
خط تو آن را به ریشخند بر آرد

جان مرا چون محبت تو پسندید
گر ندهم، سر به ناپسند برآرد

بیخ که دست غمت به سینه فرو برد
از دل من شاخ پر گزند بر آرد

اوحدی از بند هر دو کون برآید
گر دل او را لبت ز بند برآرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.