۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۳

پیری که پریرم ز مناجات بر آورد
دی مست و خرابم به خرابات برآورد

یک جرعه به ذات خود ازان بادهٔ صافی
در داد که گرد از من و از ذات بر آورد

در بتکده‌ای برد مرا مست و بدیدم
رویی، که خروش از جگر لات بر آورد

خورشید جبینی، که فروع رخش از دور
چون شعله زد، آشوب ز ذرات بر آورد

چون در شدم، آن قامت رعنا به قیامی
دل را ز مقام و ز مقامات برآورد

چون جان رخ او دید، پس دست گزیدن
انگشت شهادت به تحیات برآورد

با اوحدی از راه کرامت سخنی گفت
وز بحر دلش موج کرامات برآورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.