هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و دلدادگی به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که دلش همواره در آرزوی دیدار و نسیم زلف معشوق است. او از بی‌وفایی دنیا و پریشانی حال خود می‌نالد و از معشوق می‌خواهد که به حال او توجه کند. شاعر همچنین از سرنوشت خود که همواره در غم عشق گرفتار است، شکایت می‌کند.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و مفاهیم فلسفی مانند بی‌وفایی دنیا نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل می‌شود.

غزل شمارهٔ ۲۲۶

دلی که با سر زلف تو آشنا باشد
گمان مبر که ز خاک درت جدا باشد

اگر تو همچو جهان خرمی،ولیک جهان
تو خود معاینه دانی که بی‌وفا باشد

به گوشهٔ نظری کار خستگان فراق
بساز، از آنکه ترا نیز کارها باشد

در آرزوی نسیمی ز زلف تو جانم
همیشه منتظر موکب صبا باشد

ولیک زلف ترا، با همه پریشانی
نظر به حال پریشان ما کجا باشد؟

چه طالعست دل اوحدی مسکین را؟
که دایما به غم عشق، مبتلا باشد
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.