۷۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۴

روزی که از لب تو بر ما سلام باشد
شادی قرار گیرد، عشرت مدام باشد

گر جان من بخواهی، کردم حلال بر تو
چیزی که دوست خواهد، بر ما حرام باشد

گفتی که: در فراقم زحمت کشیده‌ای تو
مردم هزار نوبت، زحمت کدام باشد؟

در هر دو هفته بینم روی ترا، ولیکن
آن دم که بینم او را، ماهی تمام باشد

احوال قید چون من سرگشته‌ای چه داند؟
جز بیدلی که او را پایی به دام باشد

گویی که: من ببینم روزی به دیدهٔ خود
کان رفته باز گردد و آن تند رام باشد؟

نشگفت اگر بسوزد دلها به گفتهٔ خود
چون اوحدی کسی کو شیرین کلام باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.