هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه بیانگر ناامیدی و درد عشق نافرجام است. شاعر از بی‌وفایی معشوق و نبودن آرامش در عشق شکایت می‌کند و به تقدیر و قضای الهی اشاره می‌کند. او عشق را امری آسمانی و غیرقابل تغییر می‌داند و از درد بی‌درمان آن سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و فلسفی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات ناامیدی و تقدیر نیاز به بلوغ فکری برای درک و تحلیل دارند.

غزل شمارهٔ ۲۳۵

معشوقه پی وفا نباشد
ور بود، به عهد ما نباشد

هرگز سر کوی خوبرویان
بی‌فتنه و ماجرا نباشد

هر چند که یار ما ختاییست
ما را نظر خطا نباشد

ای با همه طلعت تو نیکو
با طالع ما چرا نباشد؟

دعوی چه کنی بر وی پوشی؟
پوشیدن مه روا نباشد

خوبی که ندید روی او کس
امروز به جز خدا نباشد

عشق تو قضای آسمانیست
کس را گذر از قضا نباشد

من عاشقم و لبت ببوسم
عاشق همه پارسا نباشد

گفتی که: ترا دوا صبوریست
این درد بود، دوا نباشد

آن غم که تو ریختی درین دل
جایی برسد، که جا نباشد

زیر قدمت ببوسم ایرا
بالای تو بی‌بلا نباشد

زر میخواهی ز من، ترا خود
یک بوسهٔ بی‌بها نباشد

زر پر مطلب، که اوحدی را
در دست به جز دعا نباشد
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.