۳۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۶

آن کس که دلیش بوده باشد
و آن دل صنمی ربوده باشد

آن ساده چه داند این حکایت؟
کو را ستمی نسوده باشد

دود دل ما کسی ببیند
کش آینهٔ زدوده باشد

ای مدعی، از نکوهش ما
بگذر تو، که ناستوده باشد

آن روز بیا و دیده دربند
کو پرده ز رخ گشوده باشد

آن یار که در وفاش تا روز
بیدارم و او غنوده باشد

گفتی: سرفتنه‌ایش بودست
جز کشتن ما چه بوده باشد؟

قاصد، که ببرد نامهٔ من
چون نامه بدو نموده باشد؟

دانم که: به وصف من رقیبش
عیبی دو سه در ربوده باشد

گو: قصهٔ دوستان خود دوست
از بدگویان شنوده باشد

تا گندم اوحدی رسیدن
دشمن چو خورد دروده باشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.