هوش مصنوعی:
شاپور پس از نشستن بر تخت پادشاهی، بزرگان و خردمندان را گرد آورد و خطاب به آنان گفت که او فرزند اردشیر و حافظ دانش است. او از آنان خواست تا به فرمانش گوش دهند و از پیمانش سرپیچی نکنند. شاپور بر اهمیت خرد و داد در پادشاهی تأکید کرد و بیان داشت که خرد پاسبان شاه است. او همچنین بر لزوم جستن دانش و سپاسگزاری از یزدان تأکید کرد و از بزرگان خواست تا به آسایش و نیکنامی گرایش داشته باشند و از افراد ناپاک دوری کنند. شاپور اعلام کرد که قصد دارد سنتهای اردشیر را ادامه دهد و از مردم جز سیویک درم نخواهد. او بر خوبی، گنج، دلیری و مردی خود تأکید کرد و اعلام کرد که از چیزهای دیگران بینیاز است. بزرگان و خردمندان به او آفرین خواندند و رسم اردشیر را زنده کردند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق اخلاقی، حکمتآمیز و تاریخی است که برای درک کامل آن، نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی وجود دارد. بنابراین، مناسب برای نوجوانان و بزرگسالانی است که توانایی درک و تحلیل این مفاهیم را دارند.
بخش ۱
چو شاپور بنشست بر تخت داد
کلاه دلفروز بر سر نهاد
شدند انجمن پیش او بخردان
بزرگان فرزانه و موبدان
چنین گفت کای نامدار انجمن
بزرگان پردانش و رایزن
منم پاک فرزند شاه اردشیر
سرایندهٔ دانش و یادگیر
همه گوش دارید فرمان من
مگردید یکسر ز پیمان من
وزین هرچ گویم پژوهش کنید
وگر خام گویم نکوهش کنید
چو من دیدم اکنون به سود و زیان
دو بخشش نهاده شد اندر میان
یکی پادشا پاسبان جهان
نگهبان گنج کهان و مهان
وگر شاه با داد و فرخ پیست
خرد بیگمان پاسبان ویست
خرد پاسبان باشد و نیکخواه
سرش برگذارد ز ابر سیاه
همه جستنش داد و دانش بود
ز دانش روانش به رامش بود
دگر آنک او بزمون خرد
بکوشد بمه ردی و گرد آورد
به دانش ز یزدان شناسد سپاس
خنک مرد دانا و یزدانشناس
به شاهی خردمند باشد سزا
به جای خرد زر شود بیبها
توانگر شود هرک خشنود گشت
دل آرزو خانهٔ دود گشت
کرا آرزو بیش تیمار بیش
بکوش ونیوش و منه آز پیش
به آسایش و نیکنامی گرای
گریزان شو از مرد ناپاک رای
به چیز کسان دست یازد کسی
که فرهنگ بهرش نباشد بسی
مرا بر شما زان فزونست مهر
که اختر نماید همی بر سپهر
همان رسم شاه بلند اردشیر
بجای آورم با شما ناگزیر
ز دهقان نخواهم جز از سی یکی
درم تا به لشکر دهم اندکی
مرا خوبی و گنج آباد هست
دلیری و مردی و بنیاد هست
ز چیز کسان بینیازیم نیز
که دشمن شود مردم از بهر چیز
بر ما شما را گشتادهست راه
به مهریم با مردم نیکخواه
بهر سو فرستیم کارآگهان
بجوییم بیدار کار جهان
نخواهیم هرگز به جز آفرین
که بر ما کنند از جهانآفرین
مهان و کهان پاک برخاستند
زبان را به خوبی بیاراستند
به شاپور بر آفرین خواندند
زبرجد به تاجش برافشاندند
همی تازه شد رسم شاه اردشیر
بدو شاد گشتند برنا و پیر
کلاه دلفروز بر سر نهاد
شدند انجمن پیش او بخردان
بزرگان فرزانه و موبدان
چنین گفت کای نامدار انجمن
بزرگان پردانش و رایزن
منم پاک فرزند شاه اردشیر
سرایندهٔ دانش و یادگیر
همه گوش دارید فرمان من
مگردید یکسر ز پیمان من
وزین هرچ گویم پژوهش کنید
وگر خام گویم نکوهش کنید
چو من دیدم اکنون به سود و زیان
دو بخشش نهاده شد اندر میان
یکی پادشا پاسبان جهان
نگهبان گنج کهان و مهان
وگر شاه با داد و فرخ پیست
خرد بیگمان پاسبان ویست
خرد پاسبان باشد و نیکخواه
سرش برگذارد ز ابر سیاه
همه جستنش داد و دانش بود
ز دانش روانش به رامش بود
دگر آنک او بزمون خرد
بکوشد بمه ردی و گرد آورد
به دانش ز یزدان شناسد سپاس
خنک مرد دانا و یزدانشناس
به شاهی خردمند باشد سزا
به جای خرد زر شود بیبها
توانگر شود هرک خشنود گشت
دل آرزو خانهٔ دود گشت
کرا آرزو بیش تیمار بیش
بکوش ونیوش و منه آز پیش
به آسایش و نیکنامی گرای
گریزان شو از مرد ناپاک رای
به چیز کسان دست یازد کسی
که فرهنگ بهرش نباشد بسی
مرا بر شما زان فزونست مهر
که اختر نماید همی بر سپهر
همان رسم شاه بلند اردشیر
بجای آورم با شما ناگزیر
ز دهقان نخواهم جز از سی یکی
درم تا به لشکر دهم اندکی
مرا خوبی و گنج آباد هست
دلیری و مردی و بنیاد هست
ز چیز کسان بینیازیم نیز
که دشمن شود مردم از بهر چیز
بر ما شما را گشتادهست راه
به مهریم با مردم نیکخواه
بهر سو فرستیم کارآگهان
بجوییم بیدار کار جهان
نخواهیم هرگز به جز آفرین
که بر ما کنند از جهانآفرین
مهان و کهان پاک برخاستند
زبان را به خوبی بیاراستند
به شاپور بر آفرین خواندند
زبرجد به تاجش برافشاندند
همی تازه شد رسم شاه اردشیر
بدو شاد گشتند برنا و پیر
وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب: مثنوی
تعداد ابیات: ۲۹
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر بعدی:بخش ۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.