هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق نافرجام و درد فراق سخن می‌گوید. شاعر از عشقی سخن می‌گوید که با وجود تمام سختی‌ها و موانع، همچنان پایدار است. او از ناتوانی در فراموشی معشوق و تلخی روزگار شکایت می‌کند و آرزو می‌کند که روزی بتواند با معشوق در کنجی آرام بنشیند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از زبان و اصطلاحات شعری کلاسیک ممکن است برای سنین پایین‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۵

عمری که نه با تست کسش عمر نخواند
آنرا که تو در دام کشی کس نرهاند

گر بر تن مجنون تو صد سلسله باشد
چون رخ بنمایی همه در هم گسلاند

زین دل مطلب صبر، که از روی تو دوری
مشکل بتوان کردن و او خود نتواند

از طالع خود بر سرگنجی بنشینم
روزی اگرم با تو به کنجی بنشاند

دادم دل خود را بدو چشم تو ولیکن
کس نیست که از چشم تو دادم بستاند

از گردش ایام توقع نه چنین بود
کم زهر فراق تو چنین زود چشاند

دل بود که از واقعهٔ‌من خبری داشت
و آن به که خود این واقعه دل نیز نداند

از غم نتوانم که نویسم سخن خود
ور نیز نویسم سخن خود، که رساند؟

پندار که: صد نامه و قاصد بفرستم
در شهر شما قصهٔ درویش که خواند؟

دل در لب شیرین تو بست اوحدی، ای جان
مگذار که ایام به تلخی گذراند
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.