هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه از عشق و فراق سخن می‌گوید. شاعر از عشق به معشوق و ناتوانی در صبر و تحمل دوری او می‌نالد. او از تأثیرات عشق بر خود و طبیعت اطرافش سخن می‌گوید و از درد فراق و آرزوی وصال معشوق می‌سراید. شاعر همچنین از ناتوانی در بیان کامل درد دل خود و امید به رهایی از بند عشق سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده ممکن است نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی داشته باشد تا به طور کامل درک شود.

غزل شمارهٔ ۲۷۶

هر که او عاشق آن روی بود صبر نداند
عاشق خویشتنست آنکه ازو صبر تواند

گر ببینند رخ و قد ترا بید گل، ای بت
گل خجالت برد و بید عرقها بچکاند

بیم آنست که: یاد لب شیرین تو روزی
همچو فرهاد به صحرا و به کوهم بدواند

شربت وصل تو هرکس بچشیدند ولیکن
سر آن نیست که یک قطره بما نیز چشاند

بر رخم عشق تو نقشیست به خونابه نوشته
وین چنین نقش که داند؟ که چو آبش بنخواند

گر کسی باز کند پیرهن از شخص ضعیفم
در میان من و موی تو تفاوت بنداند

از سر طرهٔ شبرنگ تو، روزی که بمیرم
گر نسیمی بدمد، از گل من گل بدماند

چشم من در غم دیدار تو از گریه چنان شد
که گرش نیم شبی راه دهم سیل براند

نامهٔ درد دل و قصهٔ اندوه فراقم
خود گرفتم که نویسم،که به عرض تو رساند؟

می‌روی خرم و همراه تو دلهاست ولیکن
گر بدین شیوه دوانی تو، بسی دل که نماند

اوحدی را تو ز بند خود اگر باز رهانی
نه همانا که: سر خود ز کمندت برهاند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۱
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.