هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و هجران سخن می‌گوید. او از دلبری که همه را مجذوب خود کرده و از درد هجران و عشق سوخته‌ای که درونش را آتش زده، صحبت می‌کند. شاعر از حال و هوای عاشقانه و رنج‌های ناشی از جدایی می‌گوید و از تاثیرات عمیق عشق بر روح و روان انسان سخن می‌راند.
رده سنی: 16+ این متن شامل مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و تشبیهات پیچیده شعر کلاسیک فارسی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

غزل شمارهٔ ۲۸۵

دلبران جمله غلام لب چون نوش تواند
بندهٔ حلقهٔ زلفین و بنا گوش تواند

وانکه بردند به گردون ز کله داری سر
هم کمر بستهٔ آن قد قباپوش تواند

بر سر ناله و فریاد جهانی زن و مرد
سال و ماه از غم لعل لب خاموش تواند

باده نوشان لبت جمله خرابند امروز
تا چه در ساغرشان بود؟ که بی‌هوش تواند

پردلانی، که ز سر پنجه سخن می‌گفتند
همه بی‌توش و تن از هجر تن و توش تواند

بس درون سوخته کندر شب هجران چون دیگ
بر سر آتش سودای جگر جوش تواند

اوحدی دوش به کف جان و دلی داشت، کنون
هر دو در بند سر گیسوی بر دوش تواند
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.