هوش مصنوعی:
شاعر در این شعر از عشق و وصال معشوق سخن میگوید و بیان میکند که صبر در فراق او دشوار است. او از نقش مهر معشوق بر جان خود یاد میکند و آرزو میکند که خیال روی معشوق از دلش دور شود. معشوق نیز در پاسخ میگوید که اگر لبش را بر لب شاعر بگذارد، سخن مختصر میشود. شاعر همچنین از بلاهایی که برای معشوق تحمل میکند سخن میگوید و بیان میکند که این کار دل است و به خون جگر میانجامد. در پایان، شاعر آرزو میکند که روزی به آستانه وصال معشوق برسد و جان و دلش خاک در شود.
رده سنی:
16+
این شعر حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربهی عاطفی دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیهات پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
غزل شمارهٔ ۳۴۸
گفتم: که: بیوصال تو ما را به سر شود
گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود
مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کردهایم
مشکل خیال روی تو از دل بدر شود
گفتی که: مختصر بکنیم این سخن، ولی
گر بر لبم نهی لب خود، مختصر شود
غیر از دو بوسه هر چه به بیمار خود دهی
گر آب زندگیست، که بیمارتر شود
گر ما بلا کشیم ز بالات، عیب نیست
کار دلست و راست به خون جگر شود
از فرق آسمان برباید کلاه مهر
دستی که در میان تو روزی کمر شود
روزی به آستانهٔ وصلی برون خرام
تا اوحدی به جان و دلت خاک در شود
گر صبر صبر ماست عجب دارم ار شود
مهر تو بر صحیفهٔ جان نقش کردهایم
مشکل خیال روی تو از دل بدر شود
گفتی که: مختصر بکنیم این سخن، ولی
گر بر لبم نهی لب خود، مختصر شود
غیر از دو بوسه هر چه به بیمار خود دهی
گر آب زندگیست، که بیمارتر شود
گر ما بلا کشیم ز بالات، عیب نیست
کار دلست و راست به خون جگر شود
از فرق آسمان برباید کلاه مهر
دستی که در میان تو روزی کمر شود
روزی به آستانهٔ وصلی برون خرام
تا اوحدی به جان و دلت خاک در شود
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.