هوش مصنوعی: این شعر از اوحدی مراغه‌ای بیانگر غم و اندوه شاعر از جدایی و دوری معشوق است. شاعر از اشک‌هایش سخن می‌گوید که کاروان را در گل فرو برده و از درد فراق می‌نالد. او از عشق و حق عاشق بودن دفاع می‌کند و اشاره می‌کند که غم معشوق در جانش باقی خواهد ماند. همچنین، شاعر از دیوانگی ناشی از غم و اندوه سخن می‌گوید و تصویر معشوق را در همه جا حاضر می‌بیند.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، مضامین عشق و فراق ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر چالش‌برانگیز باشد و درک کامل آن نیاز به شناخت بیشتری از ادبیات کلاسیک فارسی دارد.

غزل شمارهٔ ۳۴۷

آن فروغ دیده و آن راحت دل می‌رود
رخت بردارید، همراهان، که محمل می‌رود

کاروان مشکل رود بیرون، کز آب چشم من
جمله را خر در خلاب و بار در گل می‌رود

ای که دیدی قتل من در پای آن سرو سهی
شحنه را ز این فتنه واقف کن که: قاتل می‌رود

مردمان گویند: هرچه از دیده رفت از دل برفت
نی، که بر جایست نقش یار و مشکل می‌رود

حق به دست ماست گر بر نیکوان عاشق شویم
و آنکه این را حق نمی‌داند به باطل می‌رود

منزل اندر جان ما دارد غم او بعد ازین
خرم آن جانی که با جانان به منزل می‌رود

در غمش دیوانه خواهد شد ز فردا زودتر
آنکه امروزش همی بینم که عاقل می‌رود

باز گردیدم که بنشینم به هجر او، ولی
هر کجا می‌آیم آن صورت مقابل می‌رود

آشکارا آب چشم اوحدی دیدی که رفت
این زمان بینش که پنهان خونش از دل می‌رود
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.