۲۹۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۵۰

رخت دل بدزدد نهان شود
دلم بر تو زین بد گمان شود

چو زلف تو جستم کمند شد
گر ابروت جویم کمان شود

به وصل تو تعجیل کرد نیست
مبادا کزین پس گران شود

دلت می‌دهم، بوسه‌ای بده
کزان بوسه دل جفت جان شود

وگر نیستت بر من ایمنی
بیارم کسی، تا ضمان شود

نتانم که وصف لبت کنم
گرم موی بر تن زبان شود

سرم پیر شد ور رسم بتو
ز سر بار دیگر جوان شود

نگوید به ترک تو اوحدی
گرش دین و دنیا زیان شود

ازو به نیابی معاملی
که گویی چنین کس چنان شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.