۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۶۲

گر آن کاری که من دانم بر آید
بهل تا در وفا جانم برآید

من آن ایام دولت را چه گویم؟
که گوی او به چوگانم برآید

کدامین مور باشم من؟ که روزی
سخن پیش سلیمانم برآید

شکار آهویی زان گونه وحشی
عجب کز شست و پیکانم برآید!

چنان گریم ز هجرانش، که کشتی
به آب چشم گریانم برآید

برآرد غنچهٔ مهر آن گیاهی
کز اشک همچو بارانم برآید

رسانم اوحدی را دل به کامی
لب او گر بدندانم برآید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.