هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و عارفانه است که در آن شاعر از درد عشق و جدایی سخن می‌گوید. او از زلف معشوق و پیچ‌وخم‌های آن به عنوان نمادی از مشکلات و دردهای عشق یاد می‌کند. شاعر همچنین از غم و اندوه خود و تأثیر آن بر زندگی‌اش می‌گوید و آرزو می‌کند که از خاک او گلی سرخ بروید. در نهایت، شاعر به مخاطب توصیه می‌کند که به دنبال درد عشق باشد، زیرا رسیدن به مراد کامل ممکن نیست.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عارفانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۳۶۱

سر زلف خود بگیری همه پیچ و خم برآید
دل ریش من بکاوی همه درد و غم برآید

تو ازآن سخن که گویی و از آن میان که داری
به میان خوب رویان سخن از عدم برآید

چو جهانیان به زلف توسپرده‌اند خاطر
سر زلف خود مشوران، که جهان بهم برآید

ز غم تو در لحد من به مثابتی بگریم
که ز خاک من بروید گل سرخ و نم برآید

چو حدیث بوسه گویم نبود یکی به سالی
چو سخن ز غصه رانم دو به یک شکم برآید

به مخالفم خبر کن که: مقیم این درم، تا
نکند شکار صیدی که ازین حرم برآید

مکن، اوحدی، شکایت، که نمیرسی به کامی
تو مرید درد او شو، که مراد کم برآید
وزن: فعلات فاعلاتن فعلات فاعلاتن (رمل مثمن مشکول)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۶۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۶۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.