۳۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۳۷۶

دوشم فغان و ناله به هفت آسمان رسید
دو دم به دل برآمد و آتش به جان رسید

بر تن شنیده‌ای چه رسید از فراق جان؟
از درد دوری تو دلم را همان رسید

هرگز جفا نبرده و دوری ندیده‌ام
بر من جفا و جور تو نامهربان رسید

انصاف من بده: که کجا گویم این سخن؟
کز یار برگزیده به یاران زیان رسید

دوشم رقیب بر سر کوی تو دید و گفت:
باز این ستم رسیدهٔ فریادخوان رسید

ما را مگر به پیش تولطف تو آورد
ورنه به سعی ما به کجا می‌توان رسید؟

حال من و تو فاش چنان شد، که سالها
زین دوستی بهر طرفی داستان رسید

یک روز بشنوی که: تن اوحدی ز غم
خاک در تو گشت و بدان آستان رسید

من بلبلم ز درد بنالم، علی‌الخصوص
فصلی که گل شکفته شد و ارغوان رسید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.