هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و جدایی سخن می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که از حال و روز او نپرسند. او از رنج‌های عشق و اشک‌های شبانه و سحرگاهی خود می‌گوید و تأکید می‌کند که جز به معشوقش نظر ندارد. شاعر از بی‌قراری و ناآرامی خود سخن می‌گوید و از دیگران می‌خواهد که از او سؤالی نکنند.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و احساسی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم شعری کلاسیک ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۳۷۵

من کشتهٔ عشقم،خبرم هیچ مپرسید
گم شد اثر من،اثرم هیچ مپرسید

گفتند که: چونی؟ نتوانم که بگویم
این بود که گفتم، دگرم هیچ مپرسید

فردا سر خود می‌کنم اندر سر و کارش
امروز که با درد سرم هیچ مپرسید

وقتی که نبینم رخش احوال توان گفت
این دم که درو می‌نگرم هیچ مپرسید

بی‌عارضش این قصهٔ روزست که دیدید
از گریهٔ شام و سحرم هیچ مپرسید

خون جگرم بر رخ و پرسیدن احوال؟
دیدید که: خونین جگرم، هیچ مپرسید

از دوست به جز یک نظرم چون غرضی نیست
زان دوست به جز یک نظرم هیچ مپرسید

از دست شما جامه دو صد بار دریدم
خواهید که بازش بدرم هیچ مپرسید

با اوحدی این دیدهٔ‌تر بیش ندیدیم
بالله ! که ازین بیشترم هیچ مپرسید
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.