هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از درد دوری و جدایی از معشوق خود می‌گوید. او از این که معشوقش او را رها کرده و به او بی‌توجهی می‌کند، شکایت می‌کند و از این که معشوقش با او بازی می‌کند و او را در آتش اندوه می‌سوزاند، ناراحت است. شاعر همچنین از این می‌ترسد که معشوقش پس از دور کردن او، به دیگران روی آورد و او را فراموش کند. در نهایت، شاعر از معشوق می‌خواهد که او را رها نکند و به او توجه کند.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عمیق عاطفی و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند درد جدایی و اندوه ممکن است برای سنین پایین‌تر سنگین و ناراحت‌کننده باشد.

غزل شمارهٔ ۳۹۲

نیک میخواهی که: از خود دورم اندازی دگر
و آن دل سنگین ز مهر من بپردازی دگر

آتشی در من زدی از هجر و میگویی: مسوز
با من مسکین سر گردان نمیسازی دگر

دل ز من بردی و گویی: با تو بازی میکنم
راست میپرسی؟ به خون من همی بازی دگر

پرده‌ای انداختی بر روی و سیلی در گذار
تا مرا در آتش اندوه نگدازی دگر

زان همی ترسم که: چون فارغ شوی از قتل من
روی را رنگین کنی و زلف بترازی دگر

بسته‌ای بر دیگرانم باز و می‌دانم که چیست؟
ایمنم کردی که پنهان بر سرم تازی دگر

سختم از حضرت جدا کردی و از درگاه دور
آه! اگر بر حال من چشمی بیندازی دگر

مفلس و بیمایه مگذارم چنین، گر هیچ وقت
تازه خواهی کرد با من عهد انبازی دگر

اوحدی را خون همی ریزی، که دورش میکنی
صوفی کافر نخواهی کشتن، ای غازی، دگر
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.